کانال نوحه و مداحی ناب

گلچین مداحی شهادت امام حسن با نوای حاج میثم مطیعی

گلچین مداحی شهادت امام حسن با نوای حاج میثم مطیعی

گلچین مداحی شهادت امام حسن با نوای حاج میثم مطیعی ، دانلود آهنگ

گلچین شهادت امام حسن (ع) 

دانلود نوحه ها و مداحی های حاج میثم مطیعی به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع)  اجرا شده از سال 1390 تا 1395 

 

ردیف عنوان فایل حجم دانلود متن
۱
صلوات بر امام حسن مجتبی (ع)
2.25 MB
دانلود  
۲
فرازی از دعای توسل: یا حسن بن علی ایها المجتبی (ع)
2.52 MB
دانلود  
۳
صلوات بر امام مجتبی (علیه السلام)
7.37 MB
دانلود  
۴
صلوات بر کریم اهل بیت (علیه السلام)
6.02 MB
دانلود  
۵
امان نداشتی ای ماه در حرم حتی (روضه)
6.34 MB
دانلود  
۶
به احترام تو از جا کسی بلند نشد (روضه)
6.29 MB
دانلود  
۷
زهر کاری شده و بال و پرت می سوزد (روضه)
7.84 MB
دانلود  
۸
مظلوم عالم است حسن نیز چون حسین (روضه)
18.98 MB
دانلود مشاهده متن
۹
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) (روضه)
30.37 MB
دانلود مشاهده متن
۱۰
ماه خداست روی تماشایی حسن (روضه)
17.78 MB
دانلود  
۱۱
روضه امام حسن مجتبی (علیه السلام)
5.94 MB
دانلود  
۱۲
هم سفره شدن امام مجتبی (ع) با فقرا و کودکان (روضه)
9.06 MB
دانلود  
۱۳
روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند (روضه)
10.88 MB
دانلود مشاهده متن
۱۴
یا حسن ابن علی ایها المجتبی (روضه)
4.66 MB
دانلود  
۱۵
حتی میان خانه کسی محرمش نبود (روضه)
12.14 MB
دانلود مشاهده متن
۱۶
هستی غریب در وطنت أیها الکریم (روضه)
6.57 MB
دانلود مشاهده متن
۱۷
کنار سفره دار اهل بیتیم (روضه)
11.92 MB
دانلود مشاهده متن
۱۸
ای باطن غم تو، غم کربلا حسن (روضه)
10.61 MB
دانلود مشاهده متن
۱۹
قیامش مستتر گشته است در غم نامه ی صلحش (روضه)
14.39 MB
دانلود مشاهده متن
۲۰
کریم کاری به جز جود و کرم نداره (زمزمه)
8.97 MB
دانلود مشاهده متن
۲۱
یا حسن غریب آقا، غریب آقا (زمزمه)
2.42 MB
دانلود مشاهده متن
۲۲
نصایح امام حسن مجتبی (ع) در لحظات آخر به جناده (مقتل)
  دانلود  
۲۳
لحظات آخر عمر مبارک امام حسن(ع) و توصیه های آن حضرت به جناده (مقتل)
8.33 MB
دانلود مشاهده متن
۲۴
آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه | حاج امیر عباسی (زمینه)
3.86 MB
دانلود  
۲۵
سلام من به چهار امام بی حرم (زمینه)
5.06 MB
دانلود مشاهده متن
۲۶
کنون هنگامه صلح حسن نیست (زمینه)
5.5 MB
دانلود  
۲۷
ای سینه زن ها به خدا، روضه ی حسن همین است (زمینه)
7.61 MB
دانلود مشاهده متن
۲۸
آه ای مدینه شهر غم، آه ای مدینه (واحد)
5.8 MB
دانلود  
۲۹
مرا می‌شناسی بقیعم، منم قبله گاه غریبان (از زبان قبرستان بقیع)
7.83 MB
دانلود مشاهده متن
۳۰
من بقیعم همون زمین پرستاره (واحد)
8.09 MB
دانلود مشاهده متن
۳۱
مدینه ای باغ گل محمدی تو کوچه‌هات (واحد)
2.28 MB
دانلود  
۳۲
مدینه ای شهر پیغمبر، ای شهر غربت و غم (واحد)
4.52 MB
دانلود مشاهده متن
۳۳
تن و تابوت مرا تیر به هم دوخت (واحد)
5.71 MB
دانلود  
۳۴
دستی بکش روی سر ما...ما فقیران (واحد)
2.95 MB
دانلود مشاهده متن
۳۵
می سوزونه دلم رو شوق دیدار بقیع (واحد)
8.73 MB
دانلود مشاهده متن
۳۶
نمانده چاره، برایم دیگر (شور)
6.27 MB
دانلود  
۳۷
پیش چشمم نه ضریح نه رواق (شور)
5.73 MB
دانلود مشاهده متن
۳۸
به یاد غربت بقیع: بود آیا که در میکده ها بگشایند (شعر پایانی)
3.59 MB
دانلود  

 

مظلوم عالم است حسن نیز چون حسین

آنان که با غم حسنین آشنا شدند
خونین جگر شدند و حسینی فدا شدند
مظلوم عالم است حسن نیز چون حسین
هردو ولی فدای غم مرتضا شدند
آن تیرهای مانده به تابوت مجتبی
آخر نصیب حنجر خون خدا شدند
آنانکه با حسن سر یاری نداشتند
شمر و یزید و حرمله ی کربلا شدند
تنها گذاشتند حسن را و عاقبت
دنبال سیم و زر به صف اشقیا شدند
یاران بی بصیرت او بعد کربلا
انگشت ها گزیده به کار عزا شدند
 

اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) + نحوه شهادت عبدالله بن حسن (ع)

منبع: مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، ج‏4، ص: 19
 
أَنَّ شَامِیّاً رَآهُ رَاکِباً فَجَعَلَ یَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا یَرُدّ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ وَ ضَحِکَ وَ قَالَ أَیُّهَا الشَّیْخُ أَظُنُّکَ‏ غَرِیباً وَ لَعَلَّکَ شُبِّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاکَ‏ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَیْنَاکَ وَ لَوْ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاکَ وَ لَوْ اسْتَحْمَلْتَنَا حَمَّلْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ عُرْیَاناً کَسَوْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَیْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ طَرِیداً آوَیْنَاکَ وَ إِنْ کَانَ لَکَ حَاجَةٌ قَضَیْنَاهَا لَکَ فَلَوْ حَرَّکْتَ رَحْلَکَ إِلَیْنَا وَ کُنْتَ ضَیْفَنَا إِلَى وَقْتِ ارْتِحَالِکَ کَانَ أَعْوَدَ عَلَیْکَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالًا کَبِیراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کَلَامَهُ بَکَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالاتِهِ» وَ کُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوکَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَیْهِ وَ کَانَ ضَیْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِم.‏
 
ترجمه: مردی شامی امام حسن علیه السلام را دید در حالی که آن حضرت سوار بر مرکب بود. مقابل آن حضرت ایستاد و شروع به ناسزا گفتن نمود. حضرت سکوت نمود و پاسخ او را نداد. وقتی آن مرد مسافر دشنام گویی خویش را به پایان برد، حضرت به او سلام نموده و لبخندی بر لب آورد و چنین سخن آغاز نمود: ای پیرمرد! به گمانم غریبی! گویا دچار اشتباهی شده ای! اکنون اگر از ما رضایت و حلالیت بطلبی تو را عفو خواهیم نمود؛ اگر چیزی بخواهی عطایت می کنیم؛ اگر طالب رشد و هدایت باشی ارشادت می کنیم؛ اگر مرکبی بخواهی آن را به تو می بخشیم؛ اگر گرسنه هستی غذایت می دهیم؛ اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم؛ اگر حاجتمندی حاجتت را روا می سازیم؛ اگر از وطن رانده شده باشی پناهت می دهیم؛ اگر نیازی داشته باشی نیازت را برآورده می سازیم؛ اکنون بهتر است وسایلت را به خانه ی ما بیاوری و تا پایان سفرت با ما زندگی کنی، زیرا منزل ما وسیع است و اسباب رفاه و آسایش در آن فراهم می باشد... وقتی آن مرد شامی جملات مهر آمیز امام را شنید شروع به گریستن کرد و گفت: شهادت می دهم تو خلیفه ی خدا بر زمین هستی و حقیقتا خداوند بهتر می داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد. پیش از این تو و پدرت مبغوض ترین خلق خدا در نزد من بودید اما از این پس کسی را بیشتر از شما دوست نمی دارم. آن مرد اسباب و وسایل خویش را به منزل امام برد و تا زمانی که در مدینه بود مهمان آن حضرت بود و از معتقدین به محبت این خاندان شد.
 
منبع: الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ج‏2، ص 110-111.
 
فَمَکَثَ هُنَیْهَةً ثُمَّ عَادَ وَ عَادُوا إِلَیْهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ. فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ‏ یُرَاهِقْ‏ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ لِتَحْبِسَهُ فَقَالَ لَهَا الْحُسَیْنُ احْبِسِیهِ یَا أُخْتِی فَأَبَى وَ امْتَنَعَ عَلَیْهَا امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی وَ أَهْوَى أَبْجَرُ بْنُ کَعْبٍ إِلَى الْحُسَیْنِ  بِالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی؟ فَضَرَبَهُ أَبْجَرُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِیَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدَةِ فَإِذَا یَدُهُ مُعَلَّقَةٌ وَ نَادَى الْغُلَامُ یَا أُمَّتَاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَیْنُ  فَضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. ثُمَّ رَفَعَ الْحُسَیْنُ یَدَهُ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى‏ حِینٍ فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَ اجْعَلْهُمْ طَرَائِقَ قِدَداً وَ لَا تُرْضِ الْوُلَاةَ عَنْهُمْ أَبَداً فَإِنَّهُمْ دَعَوْنَا لِیَنْصُرُونَّا ثُمَّ عَدَوْا عَلَیْنَا فَقَتَلُونَا.
 
ترجمه: ... شمر بن ذى الجوشن لعنة الله علیه با آن بی شرمان که همراهش بودند به به سوی امام حسین علیه السلام بازگشتند و اطراف او را گرفتند. در این میان عبد اللَّه بن حسن بن على که کودکى نابالغ بود از میان زنان بیرون آمد و لشکر را شکافته خود را به کنار عمویش رسانید، زینب دختر على علیه السّلام خود را به آن کودک رسانید که از رفتنش جلوگیرى کند، امام حسین علیه السّلام فرمود: خواهرم این کودک را نگهدار، کودک از بازگشتن (به همراه عمه) خوددارى کرد و با سرسختى، از رفتن سرپیچى نموده گفت: به خدا از عمویم جدا نخواهم شد، در این هنگام ابجر بن‏ کعب‏ لعنة الله علیه شمشیرش را به قصد امام حسین علیه السّلام بلند کرد، آن کودک گفت: اى پسر زن ناپاک! آیا عمویم را می کشى؟ ابجر شمشیر را فرود آورد . کودک دست خویش سپر کرد و آن شمشیر، دست او را جدا کرده و  به پوست آویزان نمود، کودک فریاد زد: مادر جان...
 امام حسین علیه السّلام آن کودک را در برگرفت و به سینه چسبانیده و فرمود: فرزند برادرم بر این مصیبتى که بر تو رسیده شکیبائى کن و آن را به نیکى به حساب بیاور، زیرا خداوند تو را به پدران شایسته‏ات می رساند، سپس امام حسین علیه السّلام دست به سوى آسمان بلند کرده و فرمود: بار خدایا اگر این مردم را تا زمانى بهره زندگى داده‏اى، پس ایشان را به سختى پراکنده ساز، و آنها را گروههائى پراکنده دل ساز، و هیچ فرمانروانى را هرگز از ایشان خوشنود منما، زیرا که اینان ما را خواندند که یاریمان کنند سپس به دشمنى ما برخاسته ما را کشتند..
 

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو

نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت
"اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو
تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد
شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو
به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟
به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو
من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم
که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو
تو کربلای سکوتی و چارده قرن است
نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو
چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست
و سالهاست همین جمله است مرهم تو
هوای روضه ندارم ولی کسی انگار
میان دفتر من می نویسد از غم تو
گریز می زند از ماتمت به عاشورا
گریز می زند از کربلا به ماتم تو
فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
 
شاعر: سید حمید رضا برقعی

 

 

روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند

بار‌ها از سفره‌اش با اینکه نان برداشتند
روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند
مردم این شهرِ در ظاهر مسلمان، عاقبت
با صدای سکه دست از دینشان برداشتند
بر سر همسایگانش سایه‌ای پر مهر داشت
از سرش هر چند روزی سایه‌بان برداشتند
بذر ننگین جسارت بر تن معصوم را
این جماعت کاشتند و دیگران برداشتند
دست‌هایی که بر آن تابوت تیر انداختند
چند سالی بعد چوب خیزران برداشتند
 
 

حتی میان خانه کسی محرمش نبود

قصه از ابتدای مدینه شروع شد
در بین کوچه های مدینه شروع شد
داغی دوباره بر جگر درد و غم زدند
آری دوباره حادثه ای را رقم زدند
غربت که در حوالی یثرب مقیم بود
این بار نیز قسمت مردی کریم بود
مردی که از اهالی شهر فریب ها
از آشنا ، غریبه و از نانجیب ها
انبوه درد و داغ و مصیبت به سینه داشت
یک عمر آه و ناله ز اهل مدینه داشت
گاهی شرر به بال و پر قاصدک زدند
گاهی میان کوچه به زخمش نمک زدند
هم سنگ دین ِ آینه بر سینه می زدند
هم سنگ کین به ساحت آئینه می زدند
نه داشتند طاقت اسلام ناب را
نه چشم دیدن پسر آفتاب را
خورشید را به ظلمت دنیا فروختند
حق را به چند سکه خدایا فروختند؟
بر احترام نان و نمک پا گذاشتند
مرد غریب را همه تنها گذاشتند
حتی میان خانه کسی محرمش نبود
دلواپس غریبی و درد و غمش نبود
تنها تر از همیشه پر از آه حسرت است
اشکش فقط روایت اندوه و غربت است
حالا دلش گرفته به یاد قدیم ها
در کوچه های خاطره مثل نسیم ها
بغضش کبود می شود و ناله می شود
راوی این غروب چهل ساله می شود
حالا بماند اینکه چرا مو سپید شد
در بین کوچه های مدینه شهید شد
روزی که شعله های بلا پا گرفته بود
قلبش ز بی وفایی دنیا گرفته بود
بادی سیاه در وسط کوچه می وزید
اشکی کبود راه تماشا گرفته بود
می دید نامه های فدک پاره پاره شد
در کوچه دست مادر خود را گرفته بود
در تنگنای کوچه اندوه و بی کسی
ابلیس راه حضرت زهرا گرفته بود
ناگاه دید نقش زمین است آسمان
کی می رود ز خاطرش این داغ بی کران
زخم دل شکسته و مجروح کاری است
خون گریه های داغ چهل ساله جاری است
مظلوم تا همیشه این شهر می شود
وقتی که مرهم جگرش زهر می شود
آثار زهر بر بدنش سبز می شود
گل کرده است و پیرهنش سبز می شود
جز چشم های خسته او که فرات خون...
دارد تمام باغ تنش سبز می شود
یک تشت لاله از جگرش شعله می کشد
یک دشت داغ از دهنش سبز می شود
آن کهنه کینه های جمل تازه می شوند
یک باغ زخم بر کفنش سبز می شود
نی‌نامه غریبی صحرای نینوا
از آخرین تب سخنش سبز می شود
«لایوم» ... از غروب نگاهش گدازه ریخت
«لا یوم»... از کبود لبش خون تازه ریخت
گفتیم تشت، لاله ، دهانی به خون نشست
این واژه ها روایت یک داغ دیگرست
آن روز، داغ با دل پر تب چه می‌کند
با قامت شکسته زینب چه می‌کند
گلزخم بوسه های پریشان خیزران
با ساحت مقدس آن لب چه می‌کند
 
شاعر: یوسف رحیمی

دانلود با تلگرام:

کانال نوحه و مداحی ناب

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی