متن نوحه ترکی احوالات قتلگاه

اشعار و نوحه های ناب و سوزناک ترکی در باب احوالات قتلگاه
زبانحال حضرت زینب کبری (سلام الله) در قتلگاه
باجون گر چه جفای دهریدن دلتنگ دور قارداش
دایانام اعتراض ایتماق مریده ننگ دور قارداش
قوپوپ طوفان محنت فکری وار صبریم ایوین یخسون
ولی من قویمارام غم منجنیقی قلبیمی سیخسون
بو مکتبدن گرک شاگرد اول زینبون چیخسون
حوادث لرده دوزماق بیزلره فرهنگ دور قارداش
گرک پابند اولا عشق اهلی اوز عشقینده میثاقه
ویرا صبرین لواسین همتیله عرش نه طاقه
مگرهموار اولار عشقین یولی عالمده عشاقه
بو یول غمدور بلادور فتنه دور نیرنگ دور قارداش
قسم اولسون بو جسم اطهره فریاد ایتامه
یزیدی قویمارام اوز شوم طرحینده یته کامه
لوای فتحی ویرام قدرتیله کوفه و شامه
که زینب فاتح فتح الفتوح جنگ دور قارداش
بیله فکر ایلوری هند اوغلی من قول باغلی نخجیرم
اسیرم یالقوزام قارداشسیزام، افتادیم پیرم
او روبه بولموری من شیر زادم دختر شیرم
بو قیزلاردا منه هر تک تکی بیر هنگ دور قارداش
سینق محملده اطرافه ییغوب جمع پریشانی
سالوب نظمه قیامه ایلرم آماده نسوانی
آخان دین اوسته ناحق کربلا دشتینده کی قانی
اوزوم آلام بو محمل زینبه اورنگ دور قارداش
نه قدری گوز باخور دشت بلایه گلدی گلشندی
ریاض عشقدور هر بیر یری نسرین و سوسن دور
سنون گول جسمیوین اطرافی اما غملی خرمن دور
قلجدور، نیزه دور قانه بویانمیش سنگیدور قارداش
نوای ناله بلبل لروندن گلستان آغلور
یانور سرو صنوبرلر بو غمده باغبان آغلور
آچوب باش یاسمن نسرین و یاس و ارغوان آغلور
جرس فریاد ایدور هر ناله بیر آهنگ دور قارداش
بزنمیش بو داغلمیش گللریله کربلا یکسر
آچوب بعضی مثال لاله بعضی مثل نیلوفر
بو گلشندن سمایه اوج ایدور عطر گل حیدر
غریبه گللرون گلشنده رنگا رنگ دور قارداش
مشام جانه قارداش بو مکاندا عطر جنت وار
دیمم عطر جنان جنتده هاردا بیله نکهت وار
کنارینده ولی بو گللرین بیر سرو و قامت وار
یقین بو هیبتیندن سر سپاه جنگ دور قارداش
بو هیبت بو صلابت بولمورم قارداش نه علتدور
اولوب پژمرده حالت گوسترور رنگی خجالتدور
ویروب سو وعده سی شرمنده آل رسالتدور
اودور آیینه ایفای عهدی زنگ دور قارداش
بو درگاهون سیه رو نوکری ((اصلی))شرمنده
بیزه بیر یوزلی نوکردی خدایه شکر ایدن بنده
آنام زهرایه خاطر قویما اولسون چوخ سرافکنده
الیندن دوت گیلن ایش باره سیندن لنگدور قارداش
شاعر : حاج عبدالله اصلی
----------------------
آمدن جوان نصرانی به قتل امام مظلوم (علیه السلام)
ترجمه شعر مرحوم حسینی سعدی زمان به فارسی
آه از آن روزی که اهل آسمان رنجور بود
بابت قتل حسین یک عیسوی مأمور بود
اهل دین چون کرد در ظاهر ز قتلش اجتناب
شد بر آن آیا کند کی قلب زهرا را کباب
اخذ آرا شد به مجلس گشت قاتل انتخاب
یک نصارایی که دین حق به او منظور بود
وعدۀ میز و ریاست تا گرفتش آن سعید
گفت ابن سعد گویا روح این زخمی پرید
تو اگر سر را جدا کردی از این شاه وحید
شام را سرلشگری باید به تو مسطور بود
قتل وی واجب بُود چون داده فتوایش فحول
چون عرب باشد کند اعراب از قتلش نکول
پور ترسا قربة لِله چو کرد آخر قبول
دست بر خنجر شد او آن لحظه چون مجبور بود
با خیال قتل ثارلله به حال بی قرار
رو به سوی قتلگه کرد و زکف داد اختیار
زد به سر عیسی و گویی با نگاه اشکبار
دید فکر امّتش حق، فعلش از حق دوربود
الغرض آن عیسوی آمد،گرفتش چون جنون
دید یک زخمی فتاده داخل گودال خون
نیزه و خنجر زده بس که به وی قوم زبون
زیر خون و نیزه اما پیکرش مستور بود
وجه وجه الله را زخمی بدید و خونفشان
لمعه لمعه نور می آمد ز رخسارش عیان
گوئیا می گفت اسرار اَنالله را بیان
معنی الله در جسمش سراسر نور بود
همچو خورشیدی که در کسوت به کثرت بود عور
سِرّ وحدت می نمود از کثرت عشقش ظهور
او هُوالحق مینوشت از خون خود در ارض طور
پیکرش با نیزه گر چون لانۀ زنبور بود
دید ترسا زاده حالش را و شد اندر محن
گفت مَن انت َ فدای چشمهایت جان من
گو به من آیا مسیحی؟ این چنین در این زمن
پیکر انجیلت از کی چون ورق منشور بود
آسمان جا و مکان توست عیسائی اگر؟
پرتو نور خدا گشته در اینجا جلوه گر
محو حق گشتی بیان بنما تو موسائی مگر
لن ترانی در جوابت گفت در این طور بود ؟
چشمهایش را گشود آن شهریار نُه قُباب
کرد با حال ضعیفش آن نصارا را خطاب
نا ندارم من دهم یک یک سوالت را جواب
در کجا دیدی که حلقومم چنین منحور بود
روی این خاک زمین مصباح نور سرمدم
از تبار حیدر و از شبل نسل احمدم
تو نگو عیسی که من دادم به عیسای تو دم
مادرم مریم نه ، نام انسیه چون یک حور بود
من نه موسایم ولی دارم زموسی سابقه
ابر هرگز نی زند بی امر ما هم صاعقه
کاتب قدرت چو گفته «کلٌ نفس ٌ ذائقه»
زان سبب از زخم کهنه سینه ام مکسور بود
نقطه نقطه علم« کان و مایکون» را آگهم
صاحب تاجم به ملک آفرینش من شهم
عیسی عبدالله و من اما ابا عبداللهم
لشکر کوفه نمی بیند که چون یک کور بود
جدّ من را فارقیلیط گویند در قوم یهود
حق به انجیلش نوشته اسم وی را مود مود
هاشنم در جنت و هوشین منم دریای جود
من شبیرم او شبر در مصحف مزبور بود
یار را می جستی اندر گوشۀ آن دیرها
کام تو شیرین نشد هرگز به وصل غیرها
باطناً می خواستی این لحظه را در سیرها
عاشق و معشوق در وصلش چنین مسرور بود
آمدی به به عجب وقتی به فکر وصل یار
ظاهرا با صورت زُنّار گشتی آشکار
خواهی ار گردد وجوت محو در وصل نگار
باز کن زُنّار و گو دیرت چنین پرشور بود؟
گفت عیسی با تو در رویا به احوال غمین
لطف کن بین رسل عیسی نباشد شرمگین
آنکه در رویا تو دیدی سرّ آن باشد همین
گر شوی قاتل نگو عیسی چرا رنجور بود
بر فکندی خنجرش در این سخن آن پاک ذات
گفت با لعل لبت دادی به خضر آب حیات
تو که داری این جلال و این مقام عالیات
کی به جسمی غسل از خون ، خاک هم کافور بود؟
من فدای این نگاهت دین حق بر من نما
آخر عمرم تو دادی امن بر این بینوا
اذن حمله بر عدویم ده تو یابن المرتضا
روح بر جسمم ندیدم وصله ای ناجور بود
کلمۀ اسلام تعلیمش نمود حُبّ جلیل
اذن حمله برگرفت آنگه به میدان شد قتیل
شاد گردانید زهرا را گرفت اجر جزیل
با می عشق حسینی بس که او مخمور بود
ای «حسینی»دامنش برگیر در هر صبح و شام
مطلقا سرمایه عزت بود این اعتصام
هر که «شیدا»یش شود خدمت کند بر او مدام
روز محشر بیند از زهرا که در ماجور بود
شاعر : محمدرضا صادقی (شیدا)
منبع : مجمع شعرا و مادحین
-----------------------
احوالات قتلگاه
زینب عقیله، بنت شهنشاه قل کفی
ماه حجاز و شیرزن دشت کربلا
ترک ایتدی پاس خیمه نی طغیان عشقده
گلدی دایاندی محضر سلطان عشقده
توپراقلار اوسته گوردی شه کربلا یاتوب
قان بسترینده سینه ده سانسیز یارا یاتوب
عالم باتوبدی ظلمته نصف النهارده
عزلتگه غروبده شمس الضحا یاتوب
سوز جگرله توپراقی تل رماد ایدوب
خاکستر ایچره آیینه حق نما یاتوب
گودالی آشیانه وحدت بولوب، اودور
تیر جفائیله پر آچان بیر هما یاتوب
سینایه رشک، مصرعی غرق سنا اولوب
چون اوندا عکس جلوه حسن خدا یاتوب
وار ایله لطفی پیکرینین، هر گورن دییر
مین گلستان طراوت و ذوق و صفا یاتوب
مهد زمین عجبدی تاپوب حالت سکون
اوندا یارالی حجت رب السما یاتوب
خورشدور ز بسکه حالنه بولمز نظاره گر
مدهوش جلوه رخ جاناندی یا یاتوب
جای عجبدی گر چه یاتوب بیر وجوددن
باشدا بدنده هر بیری اما سوا یاتوب
بالین ایدوب جدا باشنی باشی، پیکری
قان بسترینده سینه ده سانسیز یارا یاتوب
یاتماز لواسی قائم اولان شاه جنگده
شه کیم یاتوب بو نوعله، قطعاً لوا یاتوب
بیداد خصمدندی ایدوب عزلت اختیار
صدر رقیم قربده کهف الورا یاتوب
رنجور اولوب معارک هیجاده قلبدن
اما تاپوبدی خاتمه چون ماجرا، یاتوب
فلک نجاتی موج حوادث، ایدوب شکست
گرداب خون ایچنده اودور ناخدا یاتوب
حیراندی کاروان نظامات کاینات
آری منام مرگده چون رهنما یاتوب
رنگ شفق جهانه سپر، قانلی جلوه سی
گر چه فراش خسفده بدرالدجا یاتوب
وارونه نقش اولوب یره توحید هیکلی
مکبوب حالیله شه گلگون قبا یاتوب
موقوفدی قیام شرایع، قیامنه
تعطیل اولوب مدارس آیات، تا یاتوب
شاعر : مرحوم استاد محمد عابد
-------------------------
احوالات روز دوازدهم محرم
سیم عاشور چون شمع افق
سر نهفت اندر پس نیلی تتق
شد به قربانگاه دشت کربلا
برنشست و کشتگان را زد صلا
چون مسیحا دم بر آن ابدان دمید
شام ماتم شد از آن دم صبح عید
نی که بعد آسمان است و زمین
از مسیحا تا مسیحا آفرین
گر نبودی روح او، عیسی نبود
روح قدس و مریم عذرا نبود
گر به گهواره سخن گفتی مسیح
خود گواهی بود آن نطق فصیح
کاین همه آوازها از شه بود
گر چه از حلقوم عبدالله بود
ور قصوری رفت در تعبیر من
خرده گیران گو، مکن تعییر من
در کتاب خود خداوند اجل
نور خود را زد ز مشکوتی مثل
خود همان نور است، آن سبط ذبیح
در مثل مشکوه او روح مسیح
این سخن پایان ندارد لب به بند
گفت با یاران، خدیو ارجمند
کای به راه عشق ما، سر دادگان
دل ز قید جسم و جان آزادگان
والیان هفت اقلیم بلا
یوسفان مصر الله اشتری
تشنگان ساغر لبریز عشق
سرخوشان بزم شور انگیز عشق
کرده سلطان ازل مهمانتان
هین فرود آیید بر ابدانتان
کبریا بینید بزم انبساط
اندرو گسترده گوناگون بساط
تشنه جان دادید گر در کوی ما
نک بنوشید آب خضر از جوی ما
آنچه کم کرد از شما، جیش یزید
باز پس گیرید از ما بر مزید
از دم جانبخش او، ارواح پاک
سر بر آوردند چون گلبن ز خاک
ز اهتزاز آن نسیم مشگبو
آبهای رفته باز آمد به جو
بر شکفت از خاک تن ها بعد مرگ
همچو در فصل بهاران لاله برگ
سر برآوردند از کهف آن رقود
یک به یک بردند پیش شه سجود
گلشنی دیدند پر نقش و نگار
سرو و گل در وی قطار اندر قطار
نفخه جانبخش آن سبط سلیل
کرده آتش را گلستان بر خلیل
پس به امر داور عیسی سرشت
بهرشان آمد سماطی از بهشت
ساتگین ها در وی از خم طهور
ساقی لب تشنگان رب غفور
بر حواریین شد آن قربانکده
عیدگاهی از نزول مائده
با تلطف شاه ذوالاکرامشان
کرد از آن خوان طعام، اطعامشان
زان سپس کان عاشقان مهر کیش
شد به رخصت سوی منزلگاه خویش
سوی رضوی باز شد سبط زکی
شد به دیهیم خلافت متکی
ماسوی الله گوش بر فرمان او
آیه وجه اللهی در شان او
موسی و عیسی و ابراهیم راد
با گروه انبیای با رشاد
گرد تخت آن ملیک مقتدر
جملگی فرمان او را منتظر
از قفای انبیای مرسلین
روح پاک شیعیان پاک دین
زان سپس خیل ملایک صف به صف
همچو انجم گرد آن قطب شرف
چشم بر فرمان و گوشش بر خطاب
تا چه فرماید خدیو مستطاب
هست بر تخت خلافت مستقر
همچنان تا روز عدل منتظر
چون ز پشت پرده آید در ظهور
طلعت آن مظهر الله نور
آید آن سلطان اقلیم ولا
بار دیگر بر زمین کربلا
جان سپارانش زده بر وی پره
چون به دور نقطه، خط دایره
ساکنان هفت ارض و نه سما
رو نهد در ظل آن فرخ هما
جمله گرد آیند در پیرامنش
برده دست التجا بر دامنش
پس به قول صادق آل خلیل
آیدش زائر خداوند جلیل
می کند آنگه تصافح بی حبیب
با دو دست خود حبیبی با حبیب
پس شود با حضرت عرش آفرین
بر سریر لی مع اللهی مکین
با جهولان این حدیث ذوشجون
گوش گاو است و صدای ارغنون
جاهلا اشراق وجدانیست این
منطق الطیر سیلمانی است این
ذات بی چون در خور دیدار نیست
واندر آن فرگاه، کس را بار نیست
رو فرو خوان ثم وجه الله را
تا نپویی بی چراغ این راه را
حق نهان در پرده، وجهش مظهر است
گر چه او خود، در وی، از وی اظهر است
ظلمت اسکندر است این ممکنات
وجه باقی اندر او، آب حیات
لیک این غرق فنا وجدانی است
نی حدیث صوفی خرقانی است
چون فتیله محو عشق نار شد
نار را آیینه ی دیدار شد
لیک دیداری نه دیدار شهود
محو وجدان فرق دارد تا وجود
صوفی ما را چو این وجدان نبود
فرق وجدان را نتانست از وجود
چست بر جست و دم اندر بوق کرد
گاه خود، عاشق، گهی معشوق کرد
گفت غیری نیست جز من در دیار
خویش با خود عشق می بازد نگار
ژاژ کمتر خای، عمرت بر مزید
ای جناب خواجه سلطان بایزید
لن ترانی گفت ایزد با کلیم
تا نیفتد در طمع عبدالنعیم
حفظ فصل و وصل باهم بایدت
تا از آن توحید مطلق زایدت
آن که جمع از فرق نشناسد درست
رو به خلوتخانه عرفان نجست
این سخن پایان ندارد ای(عمید)
قصه کوته کن که شد مقصد بعید
زایر آیینه وجه باقی ست
کان نهان را جلوه اشراقی ست
شه چو از اوج تجرد شد فرو
زان سفر گردی نشست او را به رو
باز چون بر شد سوی معراج عشق
دست حق بر سر نهادش تاج عشق
شد غبار از چهره آیینه دور
دست با هم داد زایر با مزور
وان غبارش پرده اغیار بود
ورنه او دائم، قرین یار بود
من چه گویم، که کسم دمساز نیست
گوشها پهن است، اما باز نیست
کی حبیبی دور ماند از حبیب؟
رو فرو خوان در نبی، انی قریب
آن که در بحر فنا مستغرق است
تا بود حق با وی و وی با حق است...
شاعر : مرحوم استاد نیر تبریزی
------------------------
احوالات قتلگاه
عکس ساقی در بلورین جام آب افتاده بود
پیر میخواران عاشورا خراب افتاده بود
تازه مستی در خرابات نفس گیر عطش،
سر گران بر اوج مهد نی ، بخواب افتاده بود
تشنه سیرابی که از داغ لب او در فرات
موجها هم از عطش در پیچ و تاب افتاده بود
شه ز فرط جذبه برق تجلی ، محو حال
در سکوت محض مقتل بی جواب افتاده بود
از نوای ناله های نای نی در نینوا
زخم چنگی بر دل تار رباب افتاده بود
نیمی از خورشید بر بالای نی در شعشعه
در دل گودال ، نصف آفتاب افتاده بود
ازدحامی بود در بازار قدسی گوئیا
بین مشتاقان یوسف ، انقلاب افتاده بود
عقل حیران بود ، و منطق مات و استدلال ، لال
عشق هم گویی به حال اضطراب افتاده بود
ذکر خون تا شد بلند از خانقاه قتلگاه
رعب و وحشت بر وجود شیخ و شاب افتاده بود
با نگاه نرگس مخمور مستی می پرست
هر چه زیباییست از حد نصاب افتاده بود
در میان عاشق و معشوق، عشقی هم نماند
عشق اگر در بینشان بودی حجاب افتاده بود
ظهر عاشورای خون ، دردی کش صبح الست
خورده بود آنجا که صهبای شراب ،افتاده بود
شاعر : قاسمپور
----------------------
زبانحال حضرت زینب کبری (سلام الله)
در قتلگاه
بونه حالدور حسین جان بیله وضع حالت اولماز
آنام اوغلی بیر بدنده بو قَدَر جراحت اولماز
نه باشون قالوب بدنده نه لباس و جامه تَنده
مگر اللرون کسنده کسن هیچ خجالت اولماز
دیمـرم بـلادن هـرگز اوسانوب بلالی باشون
بولورم سالوبدی منتک باشا مین خیالی باشون
کسیلوب سوسوز جدایه وورولوب یارالی باشون
اوخور آیهآیه قرآن بیله خوش تلاوت اولماز
وورولوب باشون جدایه بدنون قالوبدییئرده
ایـدرم نظاره قانیـاش تؤکرم بو روی زرده
بولوسن بو غملو قلبیم نقدر گلوبدی درده
داخی بو جهاندا سنسیز منه استراحت اولماز
هانی بس او کهنه کؤینک که گیدنده مندن آلدون
منی بـو قضیّـهدن چـوخ غم بیشماره سالدون
اونی کیم چخارتدی عریان بوگون ایستیسینده قالدون
بیله ظلم بینهایت بیله قتل و غارت اولماز
وورولوبدی گر چه دورتمین بو یارالو سینوه اوخ
پوزولوبدی نقش جسمون بدنونده صاف یرون یوخ
ولی قلبوه دگن اوخ اورهگیمی یاندورور چوخ
سنه آغلاسام اؤلونجه سبب ملالت اولماز
یولی کاش دوشمییدی باجووون بو کارزاره
جَسَـدِ شریفــون اعــدا ایلیوبـدی پارهپاره
نه یوزیله ساربانـون کسوب اللریـن دوباره
ندن اللری شل اولماز بیله بیمروّت اولماز
بو یارالو جسمه یاره یئتیشوب ووروبدی هر کس
کسیک اللرون فداسی هانی خوردا بارماقون بس
سسیمه سبب ندور ای آنام اوغلی ویرموسن سس
آنام حقّی ویرمَسَن سس اورهگیمده قوّت اولماز
بدنون آلـوب کنــاره اؤپَـرم یـارالاروندان
دئمـم آشکار یاره وورولوب هارالاروندان
مگر اوزمُوسن علاقون بوگون اوز بالالاروندان
داخی کیمسهدن برادر اولارا حمایت اولماز
قُشونـون سینـوب برادر اوجا بیرقون باتوبدور
آت ایاقی جزو عضوون هامی بیربیره قاتوبدور
بو یارالو سینهده اوخ نئجه باش باشا چاتوبدور
سنه هر جفانی ایلوب دئدیلر کفایت اولماز
ستـم آتشـی بـرادر وورولـوب خیامه سنسیز
دوشوب عترت غریبون نئجه گور نظامه سنسیز
بیزی اهـل شـام و کوفه آپارولاّ شامه سنسیز
بو قدر جفا و ظلم و ستم و عداوت اولماز
بو حسین عزاسی ذاکر هامی قلبی صاف ایلر
هامی درده اشگ چشمون بولوسن کِفاف ایلر
اولاریکه ایمـدی قبـرین بو شهین طواف ایلر
چخادور بهشتی یاددان او صفاده جنّت اولماز
------------------------
احوالات قتلگاه
آلدی بیر ظالم بی رحم الینه شاه الینی
نه جسارتله خدایا کسوب الله الینی
بیر حسینی که ائدردی ملکوت اهلینه ناز
اونیلان کشفدی آفاقه در محفل راز
پاره پاره تن بی سرله او سلطان حجاز
یاره لی سینیه قویمشدی ید الله الینی
الی قوینندا ایاق یالین او زهرای بتول
او یارالی بدنون اوسته گلوب زار و ملول
مطبخ خولیده سویلردی گهی وای اوغول
نه ستمدور که آچوب فرقه کین خواه الینی
بیر ائله وقتیده ناگه یتوب اول ظالم دون
گوردی بیر جسمیدی گوداله دوشوب غرق به خون
قویمیوبلار قالا تا کوینگی اگننده اونون
ظلمیلن ظلمه آچوب فرقه کین خواه الینی
ایستدی حالت یاسیله او ملعون دنی
قتلگهدن قیده گوردی او شاه مدنی
حرکت ائتدی قیزل قان آراسینده بدنی
قالخزوب وئردی نشان دشمنه ناگاه الینی
دوشدی فرصت او دنی ظالمون ای داد الینه
قورخمادی حقدن آلوب خنجر فولاد الینه
ایتدی بیر نوعی خیانت شه اوتاد الینه
حشره دین قویدی اورکده ولی الله الینی
تیتریوب یر دوتولوب آی قالوب حیرتده نجوم
قاریشوب بیربیره اول وقتیده اوضاع عموم
یازدی بو محنتی بیضایه محن ائتدی هجوم
وئردی حق اوسته حسین گاه باشین گاه الینی
منبع : مجمع شعرا و مادحین
*******************
قتلگاه
نلر گوردوم من
گوروب اولدوم من
قتلگاهه یتیشنده اوزومی دویدوم من
قان ایچره غلطان
سنه من قربان
صفحه صفحه اولونوبدور بو دشته قرآن
یارالیدی،گلن ویریر گدن ویریر
یارالیدی، قانی بدنی نن آخیر
(یارالی اخا یارالی اخا یارالی اخا،ای وای)
رقیم یاندی
قولی باغلاندی
قارداشیم حسین، گونلر قاباغیندا قالدی
یوخومدی چاره
منه دل پاره
ال قولاقینده قالیب ایستیوری گوشواره
کمک سیزم،هانی منیم قارداشلاریم
کمک سیزم،دونوب سپیده ساچلاریم
(یارالی اخا یارالی اخا یارالی اخا،ای وای)
گوزوم گورودی
حسین اولوردی
هر گلن الده بی قمچی بیزی دویوردی
سولان چمنلر
قوتارمیر غملر
قارداشیمنان سورا اخ نیلسین حرملر
یورولموشام،بو قتل و غارت و جفادن
یورولموشام،بولاردا یوخ اثر حیادن
(یارالی اخا یارالی اخا یارالی اخا،ای وای)
شاعر : کربلایی جعفرملکی
منبع : مجمع شعرا و مادحین
******************
زبانحال حضرت زینب کبری (سلام الله) در قتلگاه
تلّین اوستن قتلگاهه باشدا اللر گلمیشم
تاپمیوب قیزلاروه بیر قاره معجر گلمیشم
گه دوشوب گه دورمیشام یولدا محقر گلمیشم
جسموی داشلارین آتدان گلمیشم اخراج ائدم
قلبیمی درد و مصیبت تیرینه آماج ائدم
آغزینی آچمیش یارالاردان حسین بوس ایلرم
اوپدوگیجه سس چکوب فریاد افسوس ایلرم
بو مصیبت سیندیرار اعظم داشی٬ محکم داغی
چکمه لر پامال ائدوب باشدان باشا صولنان ساغی
سینوون اوسته حسین جان نقش اولوب آت دیرناغی
بو غریبه منظری گورجک باجون بیحال اولوب
بو درین گودالیده سینون حسین گودال اولوب
جسمووین وضعیّتی بحرانلیدی٬ محنتلیدی
سن اؤزون رأفتلی گولسن٬ قاتلون جرأتلیدی
یاره لر قانلی بدنده یاحسین حکمتلیدی
دست خلقت ٬ پرده ی حکمت ٬ گونه ابر ایلیوب
سینووی خنجر قازوبدور اصغره قبر ایلیوب
------------------------
زبانحال حضرت زینب (سلام الله) به برادرشان در در قتلگاه
سنسن منیم قارداشیم ای باشسیز علامت سیز بدن
نه وار لباسون نه باشون، معلوم ایدوم آیا ندن؟
ای خسرو گلگون کفن
تیتر ایاقیم گلماقا حالون منی مرعوب ایدوب
گیرم سنی ئولدوردولر کیم رختیوی مسلوب ایدوب؟
گر شمر دون باشون کسوب، نعشون ندن منکوب ایدوب؟
گویا قفادن ذبح ایدوب باشون او بی رحم زمن
واضحدی هر کس بیر بیرین عالمده اولدن تانور
باشدان تانور، سسدن تانور، یا رختیله الدن تانور
یوخ بو علامت لر سنی زینبده مقتلدن تانور
گوردوم گچن گون چون سنی، بو قانلی گودال ایچره من
آه ای چراغ مصطفی، کیملر سنی خاموش ایدوب؟
سویموش لباسون پیکرون، قانیله اطلس پوش ایدوب
سندن آخوب بو قدر قان؟ یا اینکه یردن جوش ایدوب؟
دوشدون بو قان دریاسینه یوخدور کناره بیر چکن
گل پیکرون مستور ایدوب شمشیر و خنجر پاره سی
کاشکی یتیدی زینبه قلبینده کی اوخ یاره سی
ئولسون باجون قارداش ندن ئولمز ندور بس چاره سی
بیرده حیات ایستر مگر بو قدر محنتلر گورن
آخر سنون بو حالتون زینبده طاقت قویموب
عالمده هیچ مظلوم ئولن مقتولی، قاتل سویمیوب
معلوم اولان دشمن گینه جور و جفادن دویمیوب
ئولدوردولر وجهی ندور یوخدور سنی بیر دفن ایدن
چوخ ظلمیله قارداش سنی بو اهل شام ئولدوردولر
دینون بناسین یخدیلار، سن تک امام ئولدوردولر
چوخ نسگل اولدی زینبه، چون تشنه کام ئولدوردولر
ای سو یانندا تشنه لب حسرتله عطشان جان ویرن
دشمن ووراندا قیزلارون اوز زلفیمی من یولموشام
وحشت دوتوبدور جانمی، آغلار بولود تک دولموشام
چون قویمیوبدور آغلیام دشمن گلوگیر اولموشام
دیندیر منی یوخسا چخار جانیم، واریمدی چوخ محن
بیر درده سالدی فلک درمانینه من یتمرم
گر قویسا بو لشگر منی قالام یانوندا گیتمرم
اوز اختیاریمله حسین هرگز سنی ترک ایتمرم
نیلوم الیمده چاره یوخ، سن مطلبه آگاهسن
شمره اسیر اولماق هارا، قارداش حسین زینب هارا؟
جانینده یوخ بیر بوسه گه آیا قویوم من لب هارا؟
(ذهنی) دایاندور ذهنوی گور یتدی بیر مطلب هارا
یوخ مشتری بو سوزلره، آز نظمه دوز در ثمن
شاعر : مرحوم مشهدی علی اصغر ذهنی
----------------------------
احوالات قتلگاه
قوی دیوم نلر چکمیشم حسین
بو گیچن گیجه روزگاردن
بیر یانان چادر منزلیم اولوب
گور نه دوشموشم اعتباردن
دویموشام داخی روزگاردن
آختاریب نقدری تاپامادیم
بیرنفرمسلمان گچن گجه
پاسبان اولا اهل بیتوه
اولمیاخ هراسان گچن گجه
صبح اولنجا اطراف خیمه نی
گزمیشم هراسان گچن گجه
اینجیدیم داخی بوردا قالمارام
گورمدیم وفا روزگاریدن
پر شکسته قوشلار یغیشدیلار
ظلمله یانان اشیانیمه
بیر نفر پرستاریم اولمادی
قورخودان دوشوب لرزه جانیمه
نصف شب اوغلسوز انام گلوب
خیمگاهیده بیرجه یانیمه
پاسبان اولوبدور اوشاقلارا
قورتولوب باجون گیر وداریدن
ایتدی بیر قیزون درد و غصّه دن
بُل بو قدر خرسندیدم اُلم
باش قویوب دالینجا من ایستدیم
آختارام تاپام حالینی بُلم
بیر شقی منه رحم ایلدی
قتلگاهی گوستردی تا گلم
ویردی اوز بالاندان منه خبر
گوردی گیتمیشم اختیاریدن
سن اوزون بُلورسن نه حالیله
گلدیم ایله بیر دمده یانیوه
کاش کلمییدیم گلن کیمی
اللریم باتوب تازه فانوه
گوردوم اللرون ساربان کسوب
لعن حق گله ساربانوه
بیله بیوفالوق زمانه ده
گورمیوبدی بیر یار یاردن
باشوی بدنده گورنمدیم
تار اولوب گوزومده منیم جهان
آنلادیم که حرمت ایدوب سنه
کوللر اوسته خولی ویروب مکان
هر کسه دیدیم باشون ایستدیم
کوفه نی منه ویردیلر نشان
نه جواب واردور پیمبره
حشرده دوراندا مزاردن
گورموشم بو عریان جنازه وی
یوز ویروب منه غضّه و محن
چون سویولموشام یوخدی بیر زادیم
ایلیم سنون نعشیوه کفن
بیر گلور گمانیم بو ساچلارا
اذن ویر آچوم نعشون اوسته من
چاره یوخدی نیلوم خجالتم
چخمشام بو گون هر نه واردن
ساخلا ال (ثریا) داخی دایان
یازما بوندان آرتوق بو محنتی
بسدی بو قبول ایلسه اگر
پادشاه خوبان بو خدمتی
دل سنون دگول اوزگه نوندی دل
باشلیوب بیله طرز صحبتی
قیل یقین که تأیید خاصّدور
لطف اوزیله پروردگاردن
شاعر : ثریا
******************
قتلگاه
عاشق تاپار نگارینی بولمم هاچان تاپار
چوللرده خسته پا دولانار ناگهان تاپار
سنده دوز عاشق اول دولان آختار نگاریوی
شک ایلمه عنان سوزومی آختاران تاپار
وارسته اول امام اوزی گلسین سراغوه
شایسته اول گلوم سنی صاحب زمان تاپار
هر کیمسه اهل بیتله دوز تاپسا رابطه
محشرده رستگار اولی خط امان تاپار
دنیانون عمری آزادی بو دنیانی نیلوسن
احسن اونا که عمر تاپار جاودان تاپار
خار اول چمنده خوار ولی اولما دهرده
بد بخت او دور که سود تاپماز زیان تاپار
مولا محله سینده ایت اول هور هرآینه
هرایت که هورسه کامه پاتاراستخوان تاپار
گنج گرانبهادی شفاعت جزا گونی
روح حسینه آندایچرم آغلیان تاپار
هر گل گلاب ویرمز عزیزیم دولانما چوخ
مرغوب گل او گلدی فقط باغبان تاپار
زینب گلوبدی قتلگه آختارور گلون
تاپسا اگر حسینینی بیر گلستان تاپار
انصافدور تاپانمیا اوز قارداشین خانم
اما حسینون اللرینی ساربان تاپار
قارداش جنازه سین تاپا گر زینب حزین
گیسوی حوریله اونا بیر سایبان تاپار
آخرده تاپدی سویدوقنی بولمرم نجه
دلدارتاپسا دلبرینی باغریقان تاپار
بلبل کیمی نوایه گلوب تاپدی اوز گلون
هانسی عزالی بزم ایله نوحه خوان تاپار
عرض ایلدی حسین باجوام منله بیر دانوش
هر باجی قارداشین دولانار ناگران تاپار
پیغمبر اوغلی ایسی بو قوملار بو جانماز
روح نمازی یار زمان اذان تاپار
تنها نا آختارورسنی زینب بو چولده لیک
ایوای حسین دیه دیه زهرا آنان تاپار
فکر ایلورم که جن و ملک دوره وی آلوب
ای لاله بهشت سنی قدسیان تاپار
نچه نشانیله سنی تاپدی باجون ولی
روح الامین بو چولده سنی بی نشان تاپار
یول گوزلورم رقیه قیزون یانوه گله
هر دلشکسته قیز آتاسین بی گمان تاپار
بیر کلمه گل دانوش منه روحیه ویر حسین
جسمم فقط حسینیله روح و روان تاپار
بیر آسمان ستاره باتوب کوی عشقده
ای زهره شرف سنی هفت آسمان تاپار
سندیرام اشقیانی اوزوم سنمارام حسین
تاریخ کربلا منیده قهرمان تاپار
باخما که ظاهرا سنه دشمن ویروب شکست
ای فاتح جهان سنی اهل جهان تاپار
(خوشزاد) یازما وامق و عذرا حکایتین
یاز نوحه یا حسین دینه نوحه یازان تاپار
صافی هانی (شهاب) هانی بس نولدی (شهریار)
ذوق اهلی باور ایلمه (سعدی زمان) تاپار
شاعر : مرحوم خوشزاد
---------------------
احوالات قتلگاه
زینب کبری بلا دشتینده جانان آختاروردی
نقد جان الده گزوردی، تازه بیر جان آختاروردی
بلکه تامین ایلسون، امنیتین آل رسولین
هیکل ناموس و تقوا، روح ایمان آختاروردی
زلفی تک شوریده سر، باشیندا بیر جمع پریشان
بیر پریشان پیکری، پوزقون پریشان آختاروردی
دامن صحرانی سرگشته گزردی دل شکسته
اوز خیالینده سریر عشقه سلطان آختاروردی
آغلیوب، گوزدن عزیزی قارداشین، جسم شریفین
قانلی میدانی گزردی دیده گریان آختاروردی
تا ترنم ساز ایده بلبل کیمی گل سایه سینده
پرده عشاقیدن شوریله الحان آختاروردی
ظالمین بنیاد ظلمین ورماقا باد فنایه
قانلی اشکی چشمه چشمینده طغیان آختاروردی
شهد شیرین شهادت کامینه اولسون گوارا
شاهد بزم وفا، شاه شهیدان آختاروردی
عندلیب خوش نوای گلشن آل پیمبر
قانلی بیر صحراده بیر پوزقون گلستان آختاروردی
ایتماقا شرمنده اوز اشکیله دریا تک فراتی
بیر لب خشکیده، رشک آب حیوان آختاروردی
روز قتلین ظلمتندن، تاپماقا راه نجاتی
قتلگهدن پرتو خورشید رخشان آختاروردی
چوخ یورولموشدی، زبسکه آغلیوب دوشموشدی دلدن
نغمه ساز اولماقلیقا بیر تازه عنوان آختاروردی
دادگاه عدلده عنوان اثبات تظلم
بیر وجود پاکدن ناحق آخان قان آختاروردی
ایتماقا رسوا یزیدی قانلی بیر پیراهنیله
کوفه و شامین مسیرین چوخ شتابان آختاروردی
یوسف مصر بقا کوینگین اللردن آلسون
شامی قصد ایتمشدی، قلبنده نه کنعان آختاروردی
هاله دوتموشدی جمال ماهی، اوج ایتدوقجا آهی
کسب نور ایتماقلیقا بیر مهر تابان آختاروردی
دیزلری هر چند گلموردی، ولی چوخ قدرتیله
بیر یارالی پیکری افتان و خیزان آختاروردی
گه گیدردی، گه دوراردی، گاه سسلردی حسینی
احتمالاً عشقینه معیار و میزان آختاروردی
فکر ایدردی قوی گوروم، ببر قارداشیم سسلر باجیم گل
بو ندایه عشق مقتولینده امکان آختاروردی
باغلادی احرام، عشقین کعبه سین ایتسون زیارت
بیر ذبیحین مقتلین لبیک گویان آختاروردی
قانلی صحرادن بهشتین عطرین استشمام ایدردی
شوره زار کربلادن باغ رضوان آختاروردی
ناگهان آلدی تجلای جمال حسن یاری
نور حقین جلوه سین چون پور عمران آختاروردی
خار و خس، آلات حرب آلتیندا گوردی بیر بدن وار
قانلی صحراده او نعشی سینه سوزان آختاروردی
دقتیله باخدی، ناگه گوردی داش وار مقتلینده
بو جنایتدن امان احکام قرآن آختاروردی
سسلدی هانسی گناهه سنگسار اولدون حسینیم؟
بو جماعت یا اساس دینی ویران آختاروردی؟
باشون اوسته گورمیوب زهرانی حتماً داش آتانلار
راه وصلی اوندا که هر سنگ پران آختاروردی
زینبون بو منظره آلموشدی الدن اختیارین
آه آتشبار دل، اشکیله باران آختاروردی
عصر عاشوراده اولموشدی حسینیندن عنایت
اوندا که بحر بلای عشق، طوفان آختاروردی
نیلسون غرق اولماسین گرداب طوفان بلاده
درد هجره داروی وصلیله درمان آختاروردی
قصد ایدوب قارداش الین، اوز قلبینه قویسون دوباره
بو الیله اضطراب قلبه نقصان آختاروردی
تا اله قارداش الین آلدی اولا مقصوده نائل
گوردی حیف اولسون گوگل امیده حرمان آختاروردی
شل اولیدی ساربانی، گلمییدی قتلگاهه
کاش ئولیدی اوندا که تاراج و تالان آختاروردی
اهرمن آلموشدی بیر انگشت و انگشتر سراغین
قان سریرینده جلوس بیر سلیمان آختاروردی
اوز ولی نعمتین، تاپدی یارالی قوملار اوسته
ایتماقا حقین ادا بیر وقت جبران آختاروردی
بی گمان شهده، دل شبده وفاسیز ساربانین
ایتماقا حقینده بیر ایثار و احسان آختاروردی
کام آلوب مقصوده یتدی، قتلگهدن شاد گیتدی
خوان احسان حسینی، ایله مهمان آختاروردی
بولمورم نه ظلمه اقدام ایلدی اول بی مروت
وحشتیندن چرخ، اوز دورین پشیمان آختاروردی
گلدی پیغمبر، اوغول وای دلده صحرای بلایه
نور عینین قوملار اوستن قانه غلطان آختاروردی
خلد اعلادن آناسی فاطمه، گوز یاشلی گلدی
دیو و دد مقتولی بیر آزاده انسان آختاروردی
باخدی، باخدی سسلدی، انسان الینده ئولموسن سن؟
خصم ظالم بو عملدن قرب یزدان آختاروردی
شکر لله اولمادی آرتوق شب ظلمین دوامی
خسرو خاور طلوع صبحی، حیران آختاروردی
تا سحر باش ویردی، گون نوری قزل قان تک سپیلدی
هر قدم سیرینده گون، مین سر پنهان آختاروردی
گوردولر بیر شیرزن، مه صورتنده اشک انجم
آسمان مهردن مهر فروزان آختاروردی
قوت قلبه خانیمدا سیر ایله، دریای غمده
غرقیدی اما رضای حی سبحان آختاروردی
دوتدی یوز آغلار گوزیله بارگاه ذوالجلاله
عمردن ایللر بوئی، چون بئله بیر آن آختاروردی
آل هاشمدن دئدی یارب بو قربانی قبول ائت
چون رضای حقی، هر یرده بو قربان آختاروردی
نارسا بیر خامه، ناقص فکر، معلومات ناچیز
هاردا (خوندل) فکر طبع و نشر دیوان آختاروردی؟
قطره اشکی که بحر عشقدن آلموشدی نشاءت
رشحه سیندن فیض رحمت ابر نیسان آختاروردی
شاعر : مرحوم استاد حاج حیدر خوندل
-----------------
قتلگاه
وقتی حسین از اسب خونین پیکر افتاد
خورشید سرخ کربلا در خاور افتاد
زیباترین تصویر غم ترسیم می شد
فرزند افتاد و ... کنارش مادر افتاد
سرنیزه بعد از سنگ آمد بعد از آن هم
فرصت به دست شمر...دست خنجر افتاد
زینب تمام آسمان را دید در خاک
تکلیف شد.. نامحرم و محرم در افتاد
پیش برادر خواهری شلاق می خورد
آه برادر شد بلند و... خواهر افتاد
در نهر علقم پیکری از جای برخاست
بی دست اما بود... بار دیگر افتاد
آهی به سوی خیمه گه از قتلگه رفت
اول عبا از روی نعش اکبر افتاد
تا جای زخم سینه ی بابای خود دید
گهواره ، از یاد علی اصغر افتاد
آنجا چگونه مادری آرام می کرد
وقتی پدر یاد سه ساله دختر افتاد؟
دور از نگاه حیدر کرار «امانی»
از پشت سر..تا سر.. جدا از سرور افتاد
شاعر : حاج علیرضا امانی مجد اردبیلی
-----------------------
زبانحال حضرت امام حسین (علیه السلام)
به شمر لعین در قتلگاه
ای شمر گل باتیرما بو دنیانی ماتمه
بیرده حسین فاطمه گلمز بو عالمه
ظالیم چکیل کناره که جان اوسته دور حسین
آخر رسول اکرمه وابسته دور حسین
باخ گور کیمون باشین کسیسن کیمدی بو غریب
کیمدور بو گلشنی پوزولان بی پر عندلیب
باشدان ایاقه یاره الیندن گیدوب شکیب
کیمدور بو قان ایچینده دوشوب ال ایاق چالان
کیمدور بو تشنه لب قوری صحراده تک قالان
هرچند خوش گلور سنه آزار و زحمتیم
گوش ایت که سودمندیدی پند و نصیحتیم
اتمام حجت ایتماق اوچون وار نصیحتیم
بوسینه چوخ یارالیدی ناراحت ایلمه
من ئولمه میش حرملریمی غارت ایلمه
ساخلا بو سینه نون ادب و احترامینی
پیغمبرین یاننداکی شان و مقامینی
کفّار بدرین آلما بوگون انتقامینی
بو سینه بوسه گاه رسول الاهدور
هم فاطمه دوداقلارینا جایگاهدور
هم بوس ایدردی ذات پیمبر بو سینه دن
هم فاطمه اوپردی مکرر بو سینه دن
هم قان ایچر الونده کی خنجر بو سینه دن
قاتل نه اولدی قتلمه بِل باغلادون بوگون
بیرچوخ یارالی سینه لری داغلادون بوگون
ظالم دوشون که من سنه دنیاده نیل دیم
گیچمیش اولان زمانلاری سال یاده نیل دیم
من بی نوا سنون کیمی جلاده نیل دیم
هانسی بنای شرعی حسین پایمال ایدوب
هانسی حرامی خلقه مباح و حلال ایدوب
جنّت جوانلاری منه گلگون قبا دئیر
حوران خلد خامس آل عبا دئیر
تاریخ روزگار شه کربلا دئیر
من حضرت خدیجه کبری عزیزیم
صدیقه جلیله زهرا عزیزیم
من رهنمای خلقم و نور سعادتم
دریای خون ایچینده چراغ هدایتم
دائم غریق موجم و بی استراحتم
چون کشتی نجاتیده اولاد فاطمه
لازمیدی روز و شب هدف اولسون تلاطمه
من کاخ عشقین عشقله بنیان گزاریم
نومیدلر پناهنون امیدواریم
توپراقلار اوستونه دوشه نن خاکساریم
ایستی قوم اوسته باش قویارام پرّ قو کیمی
پیکانی باغریما باسارام آرزو کیمی
گوردوم اساس دینی قرین فساد اولور
بی مایه سست پایه و بی اعتماد اولور
شمع امید دست خوش تند باد اولور
ایتدیم حیاتی فدیه ی آئین احمدی
حفظ ایلدیم مبانی دین محمدی
باخدیم جهاندا کیمسه ایشیتمز کلاممی
درک ایلمز حقیقت مشی و مراممی
بو صفحه دن قانیله یودوم اسم و ناممی
ال چکدیم هر علاقه دن هر پایبندیدن
گیچدیم بلند و پَستی و پست و بلندیدن
چکدیم کناره جامعه دن مرز و حدّیمی
سوق ایلدیم تعادله اوز جزر و مدّیمی
ترک ایلدیم مجاورت قبر جدّیمی
دوتدوم سلوک و سیرده عهد و وفا یولون
بازارجان و مهد روان کربلا یولون
دنیاده کیم گوروبدی غزال گریز پا
صیّادین آختاروب دوشه آردینجا پا به پا
من کربلا بساطین اوزوم ایلدیم به پا
صیّاد بی امان گوز آچوب ذوالجلاله باخ
قانی آخان یانقلی باخان بیر غزاله باخ
بیر عمردور که من بوگونون انتظاریم
شب تا سحر ستاره شب زنده داریم
چوخ شکری وار که جانه یتوب جان نثاریم
ای جان دایانما گیت چک الون خانمانیدن
گیت بلکه بیر نشان تاپاسان بی نشانیدن
باک ایتمرم که بستر تن خون و خاک اولور
رحمت گلنده ابر کرم سینه چاک اولور
قانیم آخار جهان خِرد صاف و پاک اولور
شرع شریفی قانیله جاری ایدر حسین
اسلامی لوثِ کفردن عاری ایدر حسین
بیر پادشه یارالی دوشه نیمه راهده
سیل ستم آلوب گوتوره سیلگاهده
مین صفحه غم حکایتی هر بیر نگاهده
عالمده بیر کناره چکن یوخ او بی کسی
امواج خشمگینه قاریشسین حزین سسی
بیر برگ زردی خشک ایده گر صَرصَر مَمات
جوی روانه سالسا اونی باد حادثات
بیر چوخ ضعیف موره اولار کشتی نجات
قان ایچره توکدی برگیمی باد خزان زرد
تا کشتی نجات اولا سو اوسته برگ زرد
تار ایتمه سون غبار سفر رنگ آلیمی
قان چشمه سی آخوب یودی راه وصالیمی
تاپدیم مقام قربده حدّ کمالیمی
ذرّات چون کماله یتر آفتاب اولار
درویشه درد و محنتلن فتح باب اولار
شاهد سن عوالمون الله اکبری
ویردیم سنون یولوندا جوان اوغلوم اکبری
من اوز گوزومله گوردوم او گیسوی عنبری
دوشموش نظامدن دوشنوب سطح سینیه
باد صبا یرین ویروب آه سکینیه
باخدیقجا اوغلومون او ایپک گیسواننه
که لابه لا یاتوب بولانوب ایسّی قاننه
قلبیم یانوب آلیشدی قسم نازلی جاننه
بو درد بیشمار که یوز دوندروب منه
بیر لطفدور که فضل خدا گوندروب منه
ویردیم بو یولدا وارلیغیمی احتشامیمی
دنیای آرزونی جهان خیالیمی
عباس نامداریمی بیکس عیالیمی
هرچند یالقوزام داغیلوب یارویولداشیم
تک باشنه شریعته رونق ویرر باشیم
یازدیم نگاره گرچه ستم چوخ یترمنه
اولسا اگر الیمده قلم اوخ یترمنه
عزّ قبول و گرمی پاسخ یترمنه
شادم کمال لطف و عنایتله گَل دیدی
تیز ویر اگر الونده قالوب باش و ال دیدی
بیر خلوت ایسترم آچا طومار رازیمی
شرح ایلیم حدیث نشیب و فرازیمی
هر کلمه اوستونه توکیم اشک نیازیمی
یوخدور کفن حضورینه خلعت گییم گیدیم
بیربیر حکایت غم هجران دییم گیدیم
حکم شهادتیم یازلوب چون جبینیمه
قصد خیانت ایلمه گیچمه کمینیمه
ویرم قسم جلالت جان آفرینیمه
قوی آخرین نمازیمی ختم ایلییم گلیم
تا عمریمون ختامینی حَتم ایلیوم گلیم
شیر خدا رویّه سینی نشر ایدن منم
خاتم ویروب فقیری جهانبخش ایدن منم
بیر بارماقیله نقش سخا نقش ایدن منم
ویرم کرم الین بو گیجه ساربانیمه
هم خوابگاه راحتی اوز میزبانیمه
(هندی) اگر یوزونده نهاندور رموز غم
نای قلم ده نی کیمی پیدادی سوز غم
آغلا حسینه ایله شبِ عیشی روز غم
گلمیش نشیب شیب گیدوب شادی شباب
ای اشک دیده قویما چکوم منّت گلاب
شاعر : مرحوم هندی
-------------------------
زبانحال حضرت امام حسین (علیه السلام) به شمر ملعون در قتلگاه
تیترمه ای شمر قوخما سنده گل کس باشمی
کس بو کسماخلا کسیلمز نسل پاک هاشمی
تا جهان وار صدر عالمده محمّد آدی وار
من اُلوب گیتسم گینه سجّاده مون سجّادی وار
من اُلم اُلمز آدیم باقیدی آثاریم منیم
اُلمز آثاریم که ثاراللهیدور ثاریم منیم
کمترین کالای جاندور نقد ایثاریم منیم
من اوزوم ویردیم الیمدن یاریمی یولداشیمی
روشن ایتدیم عالمه تاریخ آل هاشمی
من نبیّ اکرمون نوّاده والاسیم
فاطمه بنت رسولین گوهر یکتاسیم
هم مصیبت موجیم هم درد و غم دریاسیم
سوز و ساز عشقده بال و پر پروانیم
مصطفی جدّیمدی صنف انبیانون خیری دور
مرتضی تون سیری بیر انسان کامل سیری دور
باشیمون هر ماجراسی ماجرالر غیری دور
سیندیرا سنگ جفا لب تشنه باشیم کاسه سین
حشره دین ایلر بلند آوازه بو جامین سسین
عاشق حقّم گرک پرشور اولوب بی باک اولام
سیل اشگ غم کیمی هم بستر خاشاک اولام
دامن صبحم گرک گون گورمه دن صد چاک اولام
نور حق هر حال و هر احوالده ایلر ظهور
باشمی کسسن آخان قانیم یازار اللهُ نور
موجهای سرکش دریای بی پایان کیمی
هاردا سیل غم گوروب آغوشه چکدیم جان کیمی
ظلم الندن سر بلندم آه مظلومان کیمی
باش اوجالدیر نیزه باشندا باشیم قرآن اوخور
هر مصیبت گلسه (کُلّ مَن عَلِیهآ فآن ) اوخور
شمع یاندیرسا اگر پروانه نین بال و پرین
ماتمنده اگلشوب باشه سپر خاکسترین
منده چوخ خوش عاقبت بوللم ستمگر خنجرین
قان ایچن خنجر دایانما کس بو باشون دردینی
جوی خون آخسون یوسون دوران عمرون گردینی
بیر بیله دمده که دوشمز اوز یادیم اوز یادیمه
قورخورام زینب باجیم گلسون منیم فریادیمه
ای شهادت هارداسان تیز گل یتیش امدادمه
حقّی وار زینب آچا باشین توکه گوز یاشنی
خنجر آلتندا گورنمز بیر باجی قارداشنی
ویر امان یا من گیدیم یا گلسون اکبر یانمه
گلسون اکبر یانمه قانی قاریشسون قانمه
زیر سایمده یاتوب یاتدیقجا یاتسون جانمه
گللر اوسته دوشسه سرو سرفرازین سایه سی
گل طراوتله قالیر آرتار شکوه پایه سی
شاعر : مرحوم عبدالرحیم شباهنگ (هندی)
------------------------
راز و نیاز حضرت امام حسین (علیه السّلام) در قتلگاه
گوردوله تشنه جان ویرور منبع چشمه ی حیات
حیرته دوشدی قدسیان جمله ملائک اولدی مات
حضرت لم یزل اوزی گوتدی حجاب و حایلی
تا جبروت اهلینه گوستره اول شمایلی
یرده بولوردی جان ویرور وصل حبیب مایلی
ایستمدی او بینیده مانع اولا سرادقات
ایستدی بیر بیانیله شرح ایده بو مصائبی
بولدوره کیمدی جان ویرن کیمدی بو شان صاحبی
آنلیا قدسیان ندور بنده چلوق مراتبی
گوگده اولان ملکلره کشف اولا بو مکاشفات
گلدی ندا هامی سالون کرب و بلایه بیر نظر
گور نه تجلیّاتیله نفس حسینده وار اثر
بیر ایله اوخ قلج دگوب خوشدی دوشوبدی بی خبر
عین وجودین ایلیوب عین صفات عین ذات
اصلینی بولموسوز اگر کیمدی بو تشنه جان ویرن
آدی حسیندی جدّیدور احمد او شاه ممتحن
آناسی فاطمه حسن قارداشی ابن ابوالحسن
بونلار اولوب سبب یتوب گونه قراریلن ثبات
دوشدی تمام ماسوا شیونه بو خطابدن
نوحه و ناله اوج ایدوب ساکن نه قبابدن
باب مصیبت آچدیلار خلقه بو فتح بابدن
ساخلار عزا ویرونجه جان معتدمینیله ثفات
گلدی گروه انبیا دشت بلایه صف به صف
تاپدیله بیر یارالینی محضر حقده جان به کف
دیدی دوغمیوب یقین بیر آنا بیله بیر خلف
حشره کیمی عقیم دور بیله وجوده امّهات
گوردوله چوخ شکفته دور گل کیمی سیّد انام
ویردیله ختم مرسلین احمده تهنیت تمام
لیک الی بیلینده دور یوخ داخی طاقت قیام
حسرتیله باخور توکور یاش او قُل اِنَّما صفات
هاجریله خدیجه هم گوردی اوغول آناسینی
زلفینه قان یاخوب گیوب اگنینه غم لباسینی
باشلادیلار حسین حسین ساخلادیلار عزاسینی
هانسی عزیزه ئولمه میش یاندی بیله مخدّرات
بیر ایله حالیده حسین یاده سالوب حبیبینی
دردینه چاره ایتماقا آختاروب اوز طبیبینی
تاپدی تمام عمریدن بیر او نفس نصیبینی
ایستدی دلده قالمیا کاشف عشق اولان نکات
عرض ایلدی خدا منیم گرچه اولوبدی اکبریم
اللریم اوسته اوخلانوب ظلمیله تشنه اصغریم
قیزلاریم آغلور اوخشوری باجیلاریم حرملریم
دل سنیلندی سهلدور هم بو بنین هم او بنات
نفسیمه بو وجودیله بزم وصاله حایلم
طایر روح سسلنور تازه حیاته مایلم
آختارورام اودور سنی باب امیده سائلم
دینجه لی سینسا بو قفس عین حیات اولور ممات
لفظ قبول ویرمیشم سن کیمی بی قرینمه
دگسه دوباره اوف دیمم مین بیله یاره سینمه
شمر سو ویرموری خوشام تشنه جگر سکینمه
هر یانا گرچه زینبین گوزیاشی تک آخار فرات
خوشدور الهی قارداشیم ئولماقی سرنگون علم
قولّاری کوی عشقده بی سبب اولمیوب قلم
قانیله ایلیوب همی سرّ شهادتین رقم
هم کتب مصائبون اوّلینه مقدّمات
بولموشم هر نه ویرمیشم لایق آستان دگل
سنسن اوزون ویرن آلان کیمسیه بو نهان دگل
مین بیله عالمه خوشام بو که بیر امتحان دگل
مقصد دل دگل مگر امّت ناجیه نجات
قادر لایزالیدن یتدی حسینه بیر ندا
قطب مدار عالمدی حیرته سالدی بو صدا
لفظ محیطیله اودم اولدی محاط ماسوا
دولدی همان صلائیله نه فلکیله شش جهات
غم یمه یاحسین، سنه بول گله خونبها منم
ویرّم اگر نه ایسته سن معطی هر جزا منم
عهدینه ایلین وفا عاشقه باوفا منم
چون منیلندی حشرده اجر دماءِ سائلات
ازض سنون سما سنون ماه سنون فلک سنون
حور سنون جنان سنون عرش سنون ملک سنون
حوض سنون که تشنه سن بو هامی ماملک سنون
یتمیه جاق به غیر سن کیمسیه بیله التفات
عالمه یاحسین شِفا تربت مقتلونده دور
مرتبه ی مطوّلون شرحی بو مجملونده دور
بیرده عصات امّته حکم نجات الونده دور
هر کسه ایسته سن اوزون مهرایله ویر گلن برات
«صافی» محبّت اهلیسن نور حق اکتساب ایله
هر قدر اولسا ممکنون جرمدن اجتناب ایله
آل علی مصائبین دفتره یاز حساب ایله
عین محاسباتیده خرج اولی بو مکاتبات
شاعر : مرحوم صافی تبریزی
نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است